-
رفته در گورش زمستان
چهارشنبه 1 فروردین 1403 10:09
رفته در گورش زمستان و بهار آمد و دنیا از او شد گلعزار حال و روز عالم از او شد عوض گل رسید ، آمد از او شادی به بار بلبلان در شاخه ساران در طرب چلچله از شور مستی بیقرار در طبیعت در کنار جویبار خنده گل میکند بلبل شکار حال عالم شد دگرگون با نسیم ذات تغییر است رسم روزگار اینهمه زیبائی و لطف خدا کاش میشد تا همیشه ماندگار
-
مثل دریا آمدی با من کنار
چهارشنبه 1 فروردین 1403 10:03
-
هادی چوپان چو یک آتشفشان
چهارشنبه 1 فروردین 1403 09:58
هادی چوپان چو یک آتشفشان کرد با طوفان دیگر شادمان جاری همچون رود کارون بزرگ یک تنه یک لشکر از جنگاوران تخت جمشید از وجودش مفتخر سعدی و حافظ به عشقش نغمه خوان ملّت ایران به دنیا داده است یک یل دیگر ز شیرازش نشان شد غرور پارسی بالنده تر از حضور گرگ بی همتایمان مظهر کار و تلاشی راستین عزم جزمش شد مثال مردمان داده با غیرت...
-
ای آرزوی قشنگ همه شمال
چهارشنبه 1 فروردین 1403 09:55
ای آرزوی قشنگ همه شمال ای روح من که برای منی کمال دریا و جنگل تو شور همرهیست در سایه سار صفای تو زندگیست دریا و رود به بندم کشیده است چون چشمه سار تو را کس ندیده است باشی شمال وطن آرزوی من چون تابلوئی ز خدا روبروی من من بی حضور تو قلبی شکسته ام بی زورق خیال تو در غم نشسته ام این زندگی بدون تو اندوه و زاری است زخم...
-
با عشق تو میزنم شبیخون
چهارشنبه 1 فروردین 1403 09:48
با عشق تو می زنم شبیخون بر قلب زمانه ی پر افسون با بودن تو غمی ندارم ، لیلا تو وَ من تورا چو مجنون.
-
جشن نوروز است ای یزدان به ما فرخنده کن
چهارشنبه 1 فروردین 1403 09:45
جشن نوروز جاست ای یزدان به ما فرخنده کن مردم ایران زمین را از خرد بالنده کن روشنائی را بتابان بر زمین ، مهر و سپهر لحظه ها را از بهار سبز خود آکنده کن .
-
رانده اند از آستانت با نظربازی مرا
سهشنبه 22 اسفند 1402 18:13
رانده اند از آستانت با نظربازی مرا برده در بیغوله ها با پای لجبازی مرا پا به آن ره با عصا و کفشهای آهنین سفره ای نان و دلی خونین و دمسازی مرا هرچه رفتم رهزنان بودندو مقصد دور بود دل به هرکس بسته رقصانید با سازی مرا ای خدا ، ای آخرین لنگرگهِ کشتیِ دل کِی شَوَد در بند اندازی ، رهاسازی مرا؟
-
پاچه خواری های ما از چپ و راست
سهشنبه 22 اسفند 1402 18:11
پاچه خواریهای ما از چپ وَ راست خدمت هرکس رئیس و روی پاست می کند اوضاع او را زیر و رو در دلش از کار ما غوغا بپاست رفته تا هفت آسمانبر روی ابر چون خدائی در خیالش در خفاست ریشه ی هر درد و رنج ملّت است می نماید هر سیاهی را چو ماست تا تعارف حاکم رفتار ماست مشکلات ما چنین بی انتهاست کجروی میزاید از اعمال ما نیست تعریف...
-
ای پدر روحت قرین رحمت پروردگار
سهشنبه 22 اسفند 1402 18:07
ای پدر ، روحت قرین رحمت پروردگار گرچه رفتی ، من یقین دارم که جان داری شما در جهان دیگری ، چشمت بسوی این جهان سینه ای عاشق و قلبی مهربان داری شما خاطراتِ چشمهایت خیره میگردد به من عالمی غم در میان چشم جان داری شما در نگاهت من تماشا میکنم دلواپسی خواهش آرامشم در دیدگان داری شما خفته ای در سینه ی گورت ولی تردید نیست با...
-
من معلم بوده ام یک روزگار
سهشنبه 22 اسفند 1402 18:05
من معلّم بوده ام یک روزگار زیر مسئولیّت سنگین کار درد وجدان در تمام لحظه ها همسرم هم مثل من آموزگار او تمام کوشش اش آمادگی من نبودم مثل ایشان پای کار فکر من میگفت ، فرزندان ما بی سلاح عشق هریک یک شکار از مهارتهای خوب زندگی گفتگو کردن ، تخیّل ، کردگار صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت زندگی کردن ، طبیعت،کارو بار عذرخواهی ،...
-
شب برایم مثل دریای غمی جانکاه بود
سهشنبه 22 اسفند 1402 18:03
شب برایم مثل دریای غمی جانکاه بود آسمان غرق ستاره ،ماه قُرصِ ماه بود هر صدایِ قیژِ جاده ،شِکوه وُ دادِ موتور مثل آهِ عاشقِ درمانده ای در راه بود من ، شب و جاده وَ از آغازِ روزِ قبل راه خستگی در جانِ من بیمارو زارش آه بود بارِ سنگین امانت ؛ خشمِ غول آهنین همدمم در نیمه های شب دلی پرآه بود دست خالی بودو دل پر بود از نور...
-
حضرت عشق تاج سر روزگار
سهشنبه 22 اسفند 1402 18:01
حضرت عشق، تاج سر روزگار جوهر هستی نظر کردگار خانه ی امن همه ی عالمی آمده ام تا که شوم ماندگار ایمنی لانه مرغان توئی حفظ کنی از غضب روزگار ابر ببارد اگر از قلب خود از تو ببارد گوهر شاهوار بانگ خروسِ دمِ وقتِ سحر حسّ تو را عشق ، دهد انتشار خط شکنان وقتِ دفاع از وطن با تو زدند تن به دلِ کارزار کشتی طوفان زده ی از بلا از...
-
غرق در افکار خود در بیکران
سهشنبه 22 اسفند 1402 17:58
غرق در افکار خود در بیکران دلخورم از حال و روزِ حاکمان رفته اند دنبال ثروت مانده ام غرقِ تردید و حواشی های آن دل سپردم دست نااهلان ولی، شد خیانت پاسخم از سویشان داده بودند وعده ی خدمت به خلق کرده بودم باور آن را دوستان با صداقت اهلِ باور بوده ام شد ندامت حاصل تعریفشان عدّه ای هم پاک و خوب و سالمند نیست حرفم رو به...
-
مرهم تو وفا فلسطین جان
شنبه 13 آبان 1402 13:41
ناصبی های زشت و بی ایمان با دو چهره نشسته در میدان بوده آنها رفیق اسرائیل دستشان رو شده در این طوفان مرهم تو وفا فلسطین جان قبله ی اوّل مسلمانان قدرتت بوده خون فرزندان ناامیدی به جبهه ی دشمن داده جان از برای تو خوبان میشوی تو رها فلسطین جان زخم خونین پیکرت سنگین ضجّه های شهادتت خونین یک نگاهی بکن به یارانت، تک تک...
-
بیهوده نگفتند تو سالار تمامی
شنبه 13 آبان 1402 13:37
بیهوده نگفتند تو سالار تمامی خورشید وشی آخر انوار تمامی با مردم خود یارو رفیقی تو ، عزیزی از هر نظر انسان و به پندار تمامی در قلب زمانت متکثّر شده ای عشق از مردم و با مردم و یک یار تمامی ایران تو تجریش نه خاک همه ایران از بهر وطن قدرت افکار تمامی
-
سربلند کرده از دل تاریخ
شنبه 13 آبان 1402 13:35
سربلند کرده از دل تاریخ نام ایران ما غرورانگیز هرچه مخفی نموده نامش را یا خیانت نموده چون چنگیز دیده اند عاقبت ز خود اکنون در خطر روز و شب شرر انگیز خاک آن گنج خود به بالا داد شد از او در زمانه رستاخیز گفتگوهای عالم از ایران دشمنان گشته از وجودش هیز عدّه ای این میان خیانتکار خودفروش از حقارت و ناچیز گرچه مومن نمونه در...
-
باشد هرکس را خیالی در سر و رازی به دل
شنبه 13 آبان 1402 13:32
باشد هرکس را خیالی در سر و رازی به دل میخورد تنها شرابی را که دارد ساغرش این جهان باشد تئاتر و کار ما بازیگری ، هرکسی نقشی کند بازی که دارد باورش .
-
بدست عقده های خود گرفتار
شنبه 13 آبان 1402 13:30
بدست عقده های خود گرفتار ز تخت واقعیّت سرنگون بود چو مبصر در کلاس درس مکتب گزارشگر و خودخواهی زبون بود سخن میگفت از آزادمردی در استبداد بحری نیلگون بود فضای نت و سرقت از مطالب برای عدّه ای چون ذوالفنون بود در هر آشی نخود میشد نپخته تصوّرهای خود را رخنمون بود نه اسمی بود او را وَ نه آدرس ، اکانتی فیک حقّی واژگون بود .
-
صهیونیست و فتنه انگیزی یکیست
شنبه 13 آبان 1402 13:28
صهیونیست و فتنه انگیزی یکیست فتنه انگیزی مرام صهیونیست جستجو گردد اگر روشن شود از یهود صهیونیست خونخوارگیست در تمام خاک عالم صهیونیست تفرقه میکارد و کشت بدیست بوده اینها از نژاد قاتلان کرده یوسف را بچاهی سر به نیست گفته با یعقوب گرگش خورده است خون پیراهن گواه روشنیست میشود تکرار تاریخ جهان کشته کودک گفته کار دیگریست...
-
پوشیده گروهی و گروهی پرنند
شنبه 13 آبان 1402 13:25
پوشیده گروهی و گروهی پورنند یک عدّه رعایت و گروهی جُرمند یک دسته چو آتشند سوزاننده مظلوم گروهی و گروهی ظلمند دزدان جهانیند با خونخواران یکعدّه که لاشحور و به آنان جفتند از کینه پرند غاصبان ، مغرورند کودک کش قاتلند و همچون گرگند یک عدّه عدالت مجسّم هستند یک عدّه موحّد و گروهی کفرند تجزیّه طلبهای اجیر هم هستند با پول...
-
کفران نعمت میکنند این سلبریتی ها
شنبه 13 آبان 1402 13:22
کفران نعمت میکنند این سلبریتی ها از مردم خود دور هستند این زپرتی ها از یادشان رفت ابتدای کارشان ، امّا تاریخ ثبتش میکند رفتار قرتی ها .
-
کرده یوسف را بچاهی سر به نیست
شنبه 13 آبان 1402 13:19
کرده یوسف را بچاهی سر به نیست هست یعقوب از فِراقش گشته نیست چشم او در راه کنعان شد سفید راه اسلاف است راه صهیونیست .
-
درد امروز وطن از جنس درد دیگریست
یکشنبه 23 مهر 1402 13:50
-
ای عشق بیا مرا به خود مفتون کن
یکشنبه 23 مهر 1402 13:45
-
مثل مستاجر طلبکارید
شنبه 1 مهر 1402 09:28
مثل مستاجر طلبکارید ، چشمتان بسته یا که بیدارید؟ باقی است فرصتی که برگردید به همه ، مرد و زن بدهکارید .
-
همسفر عمرت دراز و خیر پیش
شنبه 1 مهر 1402 09:23
همسفر عمرت دراز و خیر پیش شادمان باشی و بدخواهت پریش خالق عالم بود یاور تو را کارگر بر تو نگردد هیچ نیش ضربه از بیگانگان دور از تو باد ضربه ها را میخورد هرکس ز خویش دیده از ماهواره اخبار جهان بوده در بام تو میزان حال دیش کن توجّه بر همه اطرافیان کیش شخصیّت کند دل ریش ریش در سرازیری و سربالای راه بوده نیروی تو از...
-
نمیدانی چه ها دیدم من از خون درخت تاک
شنبه 1 مهر 1402 09:20
نمیدانی چه ها دیدم من از خون درخت تاک هرآنکس خورده یک جرعه از آن را رفته تا افلاک بیا بنشین کنار من که شاید پا دهد روزی ، تو هم نوشیده از آن تا شود دنیا و دینت پاک .
-
رفتید و ما همه از بس که دزدی است
شنبه 1 مهر 1402 09:17
رفتید و ما همه از بس که دزدی است شرمنده گشته ز خونهای پاکتان بهتر که رفته ندیدید این زمان بهتر ندیده ریا را ز حاکمان کشتی و چاه و دکل خورده میشود ملّت نششته تماشای ناکسان آری شهید که هستی نظاره گر ملّت گرسنه و سیرند حاکمان این است قصّه ی جانهای سربزیر دزدان سواره و مردم اسیرشان .
-
صبر کردم خیر آن را دیده ام
شنبه 1 مهر 1402 09:14
صبر کردم خیر آن را دیده ام خیر بسیاری ز باغش چیده ام حمله میشد سوی من از دشمنان من تحمّل کرده رنج و دردشان ظلم بسیاری بمن میشد مدام زشتی و پستی در حقّ من تمام جسم و جانم آبدیده من قوی گشته چون فولاد از ظلم و بدی تفریحم کار و تلاشم بوده است از همین رو خاطرم آسوده است داد فرزندان چون گل خالقم قدرشان دانسته زیرا عاقلم...
-
این سخن نسخه بهر بیداد است
شنبه 1 مهر 1402 09:10
این سخن نسخه بهر بیداد است نقل قولی ز علم استاد است مدّعی پرشمار و پر تعداد هرکسی یک روش ز بنیاد است حاکم پهنه ها کنون باند است کرسی بحثشان پر ایراد است گفتگو تابلوی خردمندی کم سخن چون نماد فریاد است هرکه در چنته اش نباشد هیچ حرف ساده چو داد و بیداد است باید از جنبشان گذشت آرام باخرد قلب زندگی شاد است آخرین جمله از من...