-
بانوان شاخص
چهارشنبه 7 خرداد 1399 03:07
بانوان خسته نباشید شما جهل از نام شما می ترسد دیو بیعرضگی و بیعاری در حضور رُختان می لرزد درس میگیرد هرآنکس که سرش برستون بدنش می ارزد تا شما بوده و هستید یقین جامعه با شب و بد می رزمد افتخار همه ی مردانید حرف حق مثل عسل می چسبد.
-
گل مذبله
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 20:58
آمد به دنیا در فضای سرد و ناپاکی آلوده شد روح و روانش در هوسناکی مانند گل در مزبله بالید و زیبا شد در دام او افتاد یاسی مظهر پاکی با صید خود برپا نمود او کاخ آمالش شد سرنگون در قعر خودخواهی به بیباکی چون پرتوقّع بود و از خودراضی و مغرور افتاد از عرشش درون برزخی خاکی باد جدائی ها به طوفانی بدل گشته در عاقبت درگیر با...
-
وحدت
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 20:52
از نِیـستان باز آوازی رسید از دل نی سوز با سازی رسید گفت مستان همره هم میشوند دشمنی را زیر پاها می بَرَند با نگاهی سوی اطراف خودم از نبود عاشقی رنجیده ام بازی تازه و فصلی تازه است درد دل بسیار و بی اندازه است روح و جان در جستجوی وحدت است دست خالق همره جمعیّت است .
-
پل ورسک ، والاتر اگنر
پنجشنبه 4 اردیبهشت 1399 20:19
والتِر اَگنِر مهندسِ اطریش داده جان بر سر تعهّد خویش دلِ پُل را شکسته از مرگش لوگموتیو را غمش بجان زد نیش ظاهراً از جهان خود دور است باطنش یک جهان و شاید بیش سوت بر پل عزای اگنرهاست خاک ایران دهد به دنیا کیش چه قشنگ است اینچنین مرگی دل غربت شود برایت ریش.
-
استاد اسرافیل شیرچی
شنبه 24 اسفند 1398 02:11
مهربانی که چو آتش به جهانم شده ای قبله گاه هنر و کعبه ی جانم شده ای بسته ای جان مرا با سر زنجیر غمت شده در بند تو و روح و روانم شده ای دوستت دارم و خوشحالی من تابشتان نور مهتاب شب کوچه ی جانم شده ای عاشقی عاشق دستان هنرمندیتان برتر از آینه ی مهر زمانم شده ای رفته ای در دل تاریخ خرد حضرت عشق به شکسته قلمت سرو چمانم شده...
-
با امید است زندگی شاداب
جمعه 23 اسفند 1398 00:12
سینه از خون دل چنان مرداب رنج مردم فراتر از خوناب نا امیدی چو نیزه از ابلیس میشود رو به هرطرف پرتاب دست شیطان همیشه در کار است از ترامپ است هر جنایت باب در زمین جز فساد و بدکاری نتوان دید از چنین ارباب دارم امّید تا زمین بخورد با امید است زندگی شاداب در چنین حال و روز ناجوری هر امیدی کند به پا اعجاب .
-
زندگی یخ زد از زیادی درد
شنبه 10 اسفند 1398 19:36
زندگی یخ زد از زیادی درد چشم هائی نشسته با دل سرد یکطرف لشکری ز میکروب و مرگ و سخن های بیخود از بیدرد سوی دیگر وطن و چشمی خیس ملّتی با خودش شده همدرد خاطرات وبا و طاعون ها آنفولانزا و آبله ، سر درد زنده شد در خیال خفته شهر راه حلّی برای فتح نبرد بازهم کرکسان و لاشخورها فکر نفعند خائنین ، خونسرد بیخبر بوده از تهِ قصّه...
-
سفر مرگ
شنبه 10 اسفند 1398 19:29
برای آدمیان مرگ کشت جان باشد سفر بگور چو رفتن به آسمان باشد برای یک سفر افسوس و آه بیهوده است زمان مرگ سرآغاز بودشان باشد سفر وسیله هدف مقصداست یک رویش برای دانه چرا کشتگه زیان باشد؟ کدام دانه به گِل رفت و شد تَهِ قصّه؟ چرا به آدمی اینگونه بد گمان باشد؟ نظر بگور بشر با خِرَد و عبرت کن ببر تو آیه ی قرآن که عشقشان باشد...
-
کرونا
شنبه 10 اسفند 1398 16:35
خنده بر ریش همه خلق خدا زد کرونا محکی بر خرد و دانش ما زد کرونا ذرّه ای که نشود دیده چنین غوغا کرد آمد از چین و بفرمان سیا زد ، کرونا مدّعی بوده که ما آخر عقلیم و خرد پنبه ی خواب خوش شاه و گدا زد ، کرونا خودمان از خودمان خورده گلی تاریخی زیر توپ من و تو رو به هوا زد کرونا جای دینداری و همراهی و همدردی ها خنجری پشت...
-
وضع عالم
دوشنبه 30 دی 1398 02:04
گریه دارد وضع عالم ، گریه دارد روزگار کرده شیطان بزرگ غارت جهان را با قمار ذیل پوششهای پوشالین قدرت با دروغ عدّه ای از خودفروشان گشته او را یار غار کرده ترویج خشونت زیر ماسک حیله ها با بلوف ترسیده از او رهبران بی بخار مثل گاوی شیرده میخواند او اطرافیان حرفه اش باشد چپاول از یمین و از یسار میکند سرکیسه هرکس را که گوید...
-
مردان بزرگ
یکشنبه 22 دی 1398 10:57
مردان بزرگ آفتابندهستند که تا بما بتابندمانند چراغ راهِ تاریکروشنگر و خوب و بی نقابنددر سینه شقایقی نهفتهدر شهر چو شعر بکر و نابندباران بهاریندو رویشسرسبزی کوچه های باغندبخشنده، سخی و باکرامتزاینده چو چشمه های آبندآرام چو خواب راحت شهردلسوخته آند ، چون گلابنددستان بلند مهر و ایثار مفهوم شریف یک کتابند.
-
فیروزکوه
پنجشنبه 23 آبان 1398 10:44
از ارتفاع گدوک و قشنگی زَرمان به دلربائیِ خود شهره ای چو مهرویان صدایِ بادِ تو در انحنای کوهستان به تک نوازیِ خود بست دستِ چوپانان درونِ کوچه ی تاریخ بلبلان تو مست زده به لشکرِ تورنه و بسته او را دست میانِ قلعه ی کافر شد از تو غوغاها به پایِ تپّه ی اِشکارو تنگِ سراِنزا تـو سـرزمینِ گُلی ، هر کرانه ات بستان شد از تو...
-
مردم
پنجشنبه 25 مهر 1398 19:54
در روی زمین فراز و پستی مردم مفهوم جهان و قطب هستی مردم هر جلوه که از خدا بگویم مردم معیار و اصول حق پرستی مردم #انجمن_ادبی_کوتوال @ahmadyazdany
-
ریش بی ریشه
پنجشنبه 25 مهر 1398 15:42
در دهِ دوری که حرف حق زدن جانبازی است صحنه در دست گروهی راضی ناراضی است آنکه روزی در غم ایمان مردم بوده است از برای نفع خود در کار کافرسازی است چون که نان را در تنور قهر مردم می پزد انعکاس سعی او مانند حزب نازی است کرده کاری را که شیطانمانده در انجام آن عاقلان فهمیده اند استاد صحنه سازی است دهکده گر چند روزی میشود...
-
بند بلا
یکشنبه 17 شهریور 1398 21:00
بوده ام من چون خسی بی ادّعا سال ها بند بلا را مبتلا تونجاتم داده ای از بندخویش رستم وآنگه شدم دربندخویش آب و جاروی وجود از آن توست بود زندان مال تو این جان ز توست ما و من ها قیل و قال دیگریست بهر ابوابی زباب دیگریست توتمامی بزرگی را سزا بودن من ها و ما ها از شما گوشه ی چشمی به رندانت فکن دستگیری کن به زندانت فکن
-
منزلم
یکشنبه 17 شهریور 1398 20:55
-
غم زمانه
یکشنبه 17 شهریور 1398 20:47
-
مور ره حضرت سلیمانم
یکشنبه 17 شهریور 1398 20:24
قانون شده گنج و در پیِ آنم بر رابطه مثل سنگ و شیطانم چون تابع منطق و خِرَد هستم بیچاره و پاره است دامانم از این نظر از نگاه بدبینان گنگ است مرا خرد و برهانم سهل است زبان شعرو اوراقم بی مایه و کودنم و نادانم تدبیر ندارم و فقیر از آن لرزان همه ی ستون و ارکانم مانند گروه سفلگان هر روز در بند لباس و کارم و نانم مدّاح گروه...
-
پدر
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:25
رویای لطیف صبحدم بود پدر افسانه ای از خوردن غم بود پدر راز دل خود را ننمود او افشا بازیچه ی دستان ستم بود پدر
-
استبداد
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:23
من بوده رها و او مرا استبداد افتاده به جانم و عذابم می داد تا آنکه به دام کرده هایش افتاد رنج من و شادیش نپائید زیاد .
-
با تو ای شعر
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:22
با تو ای شعر زندگی کردم بوده پیچیده سادگی کردم تا تو بودی خیال من راحت کرده طغیان و بندگی کردم
-
بدون عشق
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:22
هر زنده بدون عشق یک زندانیست در غیبت عشق زندگی پوشالیست ای خالق عالم ای خداوند ای عشق درمان غم از یاد شما خوشحالیست .
-
غیبت عشق
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:21
در غیبت تو اسیر و زارم ای عشق با یاد تو شادی بهارم ای عشق چشمان من است و راه تو ، می آئی؟ جز تو غم دیگری ندارم ای عشق .
-
ای عشق
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:20
با یاد تو سبزی بهارم ای عشق در بود تو شور مرغزارم ای عشق شادی و نشاط زندگانی هستی جز دوری تو غمی ندارم ای عشق.
-
عشق و نفرت
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:19
من از تو عشق طلب میکنم تو نفرت، وای تبار نورم و هستی تو از شقاوت ، وای طلب ز خار ، گل هرکس کند نمی یابد حسین ع روشنی است و یزید ظلمت ، وای .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:17
کم کم از نامردمی ها دست ها رو میشود تسویه از کار دزدان بی هیاهو میشود گفته اند مردم اگر چیزی کنون شد چیزها با عدالت باغ میهن سبز و خوشبو میشود https://t.me/ahmadyazdany
-
عشق عزیز
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:12
ای عشق عزیز جایت اینجا خالیست دیدار تو ظاهراً خیالی واهیست پا بر سر چشم من بنه دنیایم در غیبت تو زخم فراقت کاریست
-
مردم
یکشنبه 17 شهریور 1398 19:11
دلداده ی مردمم و از آن شادم چون دهکده های کشورم آبادم جز مهر و محبّت خلایق عشقی ، ارزانی من نکرده است استادم .
-
شراب کهنه
پنجشنبه 17 مرداد 1398 16:44
دلی مانندت از آهن ندارم برای آتشت خرمن ندارم پر از دلتنگیم، افسوس افسوس شراب کهنه ، مردافکن ندارم .