-
نگاه تو
دوشنبه 23 آبان 1401 01:26
چشم خود را که میگشائی تو قفل عالم گشاده میگردد شادی و عشق میزند لبخند کارِ مشکل چه ساده میگردد همه ی جان من شود آزاد میشوم مردِ ساحرِ خوشبخت با نگاهِ تو بال پروازم بار دیگر اعاده میگردد
-
چشم در چشم شب
دوشنبه 23 آبان 1401 01:22
چشم در چشمِ شب شدن ،عریان ظلمات و سکوت بی پایان وزن عالم و جای پای عبور سوزش زخم خنجر_یاران نگذری از خیال و خاطره ای غربتی_محض و عزلتی پنهان دلخوشیهای کوچک و گهگاه تکیه گاههای سست و بی بنیان جلوه گاه و نظاره ات تنها دود کولی و بادِ سرگردان در پناهِ خیال خلوت خود پرسه در لایه های گنگ زمان نقطه ، از نو شروع از سرِ خط...
-
بایکوت
دوشنبه 23 آبان 1401 01:17
بایکوتم در انزوای خانه ام گرد شمع جان خود پروانه ام راحتم از همنشینان دو رو دلخور از غمخواری بیگانه ام در کشاکش با هزاران علّتم در خیال درد و رنج ملّتم کاغذ از خون قلم رنگین کنم با نوشتن از غم خود راحتم در خودم لولیده با تنهائیم اشک خونین قلم مانائیم خلوتم اوج سعادتمندیم گوشه تنهائیم دارائیم.
-
جهان نو میشود
پنجشنبه 12 آبان 1401 21:41
-
عزادار عزیزان
پنجشنبه 12 آبان 1401 21:38
-
جهان
دوشنبه 9 آبان 1401 20:27
جهان آبستن تدبیر و تغییر شود افکار پوسیده زمین گیر بجوشد خون تازه از دل خاک جوان خواهد شد از نو عالم پیر .
-
خودفریبی
دوشنبه 9 آبان 1401 20:21
دگر چشمان ما در انتظار روی زیبا نیست برای دیدنش افکار ما اکنون مهیّا نیست تو گوئی خاک مرده هرطرف پاشیده دستانی که مخفی گشته است در خودفریبی ها و پیدا نیست.
-
زمین آبستن جنگ جهانی
دوشنبه 9 آبان 1401 20:19
جهان درگیر افکار شیاطین و بلایا شد زمین آبستن جنگی جهانی بی مهابا شد زمین و آسمان بازیچه ی دستان خودخواهی بشر در ظلم و کینه عنصری جدّاً توانا شد جهالت قدرتی قاهر عدالت منزوی غافل بشر از دست خودخواهی خود شرّی سراپا شد همه از ظلم ابنا بشر مغروق و سر در گم به هر سو حاکم دنیای ما تردید بالا شد اطاق فکر عالم در خیال جنگ و...
-
آغوش یار
یکشنبه 8 آبان 1401 10:33
پسِ ذهنم خیالِ تو دفتر ورقی میزدم که تا شاید مطلبی ،نکته ای وَ خاطره ای از تو در سطرهای آن دیدم بهمین صورتی که میگویم تو محقّق شدی وَ من با تو زیر سایه کنار یک چشمه گفتگو کرده ام وَ خندیدم خنده ها بود و لذّتِ دیدار وَ سفر با تو لابلای سطور هی ورق پشت هم وَ شد تکرار مثل عابر به باغ چرخیدم شب شد آنجا هوای سردی بود تو...
-
پناه
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:21
پناه آورده ام ای مهربان خالق بکن کاری نده شادی به دشمن مردم ما را گرفتاری هوا سرد است و اوضاع عجیبی حاکم است اکنون نکن آلوده ی فقر و اسیر پنجه ی خواری .
-
ودود
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:20
از خدا خواهش نمودم ، از ودود زندگی شیرین ، غمم را کرده دود چون خدا گنجی برای من نمود ، حمد و توحیدش در آن گنجینه بود
-
صافات صف
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:19
صافات صف هستی علی جان روح و جانی عشقی ، زمینی ، آسمانی ، پرنیانی نوری برای عالم هستی تو ماهی انگیزه هستی تو شه آزادگانی با بودن تو جستجو معنا ندارد کافی برای مردمان این جهانی باب الحوائج تو حوائج تو ، امامی خورشید عالمتاب هستی بیگمانی عالم نباشی تو امورش ناتمام است تو ابتدا و انتها ، پیدا ، نهانی در پیچ و تاب کار عالم...
-
خط قرمز
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:18
دین خطّ قرمز و میهن شرافتم بر خائنان وطن مشت محکمم در راه سربلندی و زیبائی وطن خود را به مردم ایران فروختم خود را فروختم به اصالت و نور و شور من عاشق وطن و دین و مردمم دینم تمام باور و ایمان و عشق من چون کوه ریشه دار و چو سروی تناورم خود را نداده ام به بهائی چنان پشیز سود زیاد بردم و از بی وطن سرم از بیوطن فراری و این...
-
بام بلند عاشقی
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:14
عاشقان یک به یک از بام بلند افتادند باده ی عشق عمل کردو سر خود دادند بفلک سر زده از دولت می قامت ها نه مگر عاشق و معشوق ز یک بنیادند بجز از گوشه ی میخانه نجویم هرگز ساقیا داد بده، مدّعیان بیدادند دل که از عشق خراب و نشود آبادان آتش باده و ویرانی و دل همزادند این چه نور است که با تابش آن آدمیان مثل مومند اگر قبلِ طلوع...
-
تو
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:13
هستی تو دلیل خنده و شادی من تو علّت ویرانی و آبادی من هستی تو تمامت وجود من و تو انگیزه زندگی و آزادی من .
-
دنیا
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:11
دنیاست به چشم اهل دنیا زیبا در ظاهر خود قشنگ و باطن خارا چون مار که ظاهر قشنگی دارد سمّی و کشنده باشد و بی پروا.
-
غرب وحشی
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:07
-
نادانی
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:04
-
سایه
سهشنبه 8 شهریور 1401 21:02
-
احمد یزدانیم
سهشنبه 8 شهریور 1401 20:59
احمد یزدانیم، یکقطره از یک جویبار رو بدریا می روم هستم به آنسو رهسپار طی شد عمرم در کشاکشهای دوران، خوب و بد شک ندارم زندگی بی عشق یعنی مرگ زار.
-
جمعه آمدن
سهشنبه 8 شهریور 1401 20:54
-
بازار ریا
سهشنبه 8 شهریور 1401 20:51
بازار ریا عجیب سامان دارد هر چهره نقاب و نقش پنهان دارد یکرنگی و سادگی متاعی نایاب گنج است برای هرکه از آن دارد .
-
یاران نادان
سهشنبه 8 شهریور 1401 20:41
ما شیعیان حضرت مولای عطشانیم قربانی امر ترور از سوی شیطانیم از دشمنان خارجی هرگز نترسیدیم ناراحت از داخل و از یاران نادانیم .
-
حسرت پایان
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:23
تنها و ترک خورده در خلوت زندانم هر صبح سرآغازی در حسرت پایانم من منتظرم شاید قاصد برسد از ره تا او نرسد در خود سرگشته و حیرانم تنهائی و طوفانی طوفانی و تنهائی این است تمام من آغازم و پایانم گفتند بهار آمد در پشت در است اکنون باور شده ای مسخم دستی به گریبانم محتاج بهارانم ، در حسرت بارانم ای ابر نمی باری؟ یک عالمه...
-
بهارم
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:21
بهارم بیا ، بی تو پائیزیم عبوسی که درگیر خودسوزیم نجاتم بده ، تا فراسوی شب، ببر ، انتظار تو بهروزیم.
-
هموطن
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:19
هموطن ، ای با شرافت با وقار ای تکاپوی عبور از شوره زار ای عجین با رویش و جنگندگی آرزو دارم که چشمانت بهار قلب تو از رنج و محنت بوده دور آسمانِ بودن تو بی غبار بخت و تقدیرت بلند و پر ثمر چون عسل باشد برایت روزگار لحظه های عمر تو شیرین و خوش بزم عیشت برقرار و پر عیار خانه ات سبز و وجودت بی بلا بوده چون نقش جهان اوضاع و...
-
چارشنبه سوری
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:18
رفت در آتش سیاوش پاکباز سالم آمد از دل آتش فراز داد کیکاووس سوری با غرور از سیاوش تهمت سودابه دور چارشنبه ماند از آن یادِگار آتشی که کرده پاکی آشکار هرکه ایرانی و در آن ریشه دار جشن آتش در نهادش ماندگار می شود با کوه آتش روبرو تا که باقی ماند از او آبرو آنکه پاک است و لباسش پاکی است دشمن هر زشتی و ناپاکی است.
-
خاطراتمان
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:14
در حسرت نسیم سحرگه بهاریم در آرزوی روی تو چشم انتظاریم پایان گرفته قصّه ی بودن ندیدمت از زندگی بدون حضورت فراریم عمریست دیده به راه تو خسته جان در جستجوی تو هر سو دوان روان کی میشود که تو باشی کنار من تنها نبوده من و خاطراتمان ؟ Kootevall.blog.ir
-
گاو نامرد
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:11
گاو نامرد چه بر سر آورده ، شاخ تیزش پدر در آورده ، ترسم از این که ببر خودخواهی خورده ما را و پر درآورده
-
صناعات قوی
چهارشنبه 24 فروردین 1401 22:09
با رفتنت جایت همیشه در دلم خالی همتا نداری بینظیری همچو تکخالی سیمرغ کوه قافی و رویای شیرینی اشعار نابی با صناعات قوی ، عالی.