-
تو ویمه قدیم و فیروزکوه الآنی
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 14:02
تو ویمۀ قدیم و فیروزکوه الآنی دروازه تهران و مازندران و سمنانی محوّطه ی گورسفید و قلعه ی لاجورد مَامَنی به عَمّهِن و هِندِورزانی قلعه ی پشت تندیر و حجّاری واشی معماری صخره ای شنزای آتشانی راوی تاریخِ شبیروشبر و جان بی بی باباریش و برج یادمان مزدارانی نشان عظمتِ ایرانی ، پلنگ در کنامی قلعه ی گبری و کافر قلعه ی دهگردانی...
-
تو ، من ، هزارتا مثل من و ما را
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:55
تو ، من ، هزار تا مثل من و ما را بردند زایانده تازه در آغازند ، باید که چشم های تو باشد باز تبعید و عید قصّه ی یک رازند در آینه ببوس خودت را هی کابوس را ببین پشت سرش کن قی تنهائی فشرده شده اینست باید کنی زمانه ی بد را طی بیگانه از همه ای ، خسته مانند هندوانه ی دربسته داری خراب میشوی هر لحظه گفتم ، محرمانه و سربسته .
-
خوشمزّه گیت انار محمودآباد
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:53
خوشمزّه گیت انار محمودآباد با خوردن تو غمی نماند در یاد یاقوت لبان تو تماشا دارد با بوسه ی تو شود غم عالم شاد.
-
اسیر نوکران وقت دورم
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:51
اسیر نوکران وقت دورم بزیر پای اصحاب غرورم گرفتار نمکدان شکسته تماشاچی قرن نوظهورم .
-
شخص خودم کنار من نشسته
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:48
شخص خودم کنار من نشسته دوباره از شعرای تازه گفته گفته ببین خوشی داره میباره خوب میدونه که گفته حرف مفته گفته عجب حال و هوای خوبی چه روزگار با صفای خوبی ولی میدونه گفته هاش دروغه به مرگ نمیشه گفت بلای خوبی مجبوره شوخی کنه و بخنده صبر کنه تا نمک قشنگ بگنده مست کنه با خودش بگه خدایا کی میشه برگرده دوباره خنده؟ میشناسمش...
-
به هر کجا که در آن خوبی از بدان گفتند
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:46
به هر کجا که در آن خوبی از بدان گفتند بزیر سایه ی مرگ از ستمگران خفتند لبی بخنده نشد باز و غم ستم ها کرد ز دست ظلم غم انگیز ظالم افسردند .
-
مومن زیرک بوقت زندگی چون بید نیست
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:44
مومن زیرک بوقت زندگی چون بید نیست نور ایمانش به گیتی کمتر از خورشید نیست محکم است و بر سر عهد و قرارش مستقر در اصول خود زلال و اهل مکر و کید نیست .
-
در مصیبت تسلیت دلداری است
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:43
در مصیبت تسلیت دلداری است مرهم کودک کشی ها یاری است هر دریغاگوئی آزادگان ، بر حماس قهرمان همیاری است .
-
رفیقی که از نو چو بلبل شدی
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:38
رفیقی که از نو چو بلبل شدی برای عبور از همه پل شدی تو که حق طلب خوانده بودی خودت چرا وقت اظهار حق شُل شدی تو گفتی که ناحق خراب و بد است چرا پشت ماشین او رل شدی ؟ وَ چون اعتراضی به کار تو شد برای امانت چپاول شدی نظرها زیاد و همه منتقد ، نبینی اگر شک نکن خُل شدی ، کمی فکر کن شاید از حرف حق ، شکفته دوباره چنان گل شدی .
-
سیبل اسرائیلیان شد غزّه گون
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:36
سیبل اسرائیلیان شد غزّه گون کودکان بازیچه ی دست جنون روبروی چشم دنیا ظالمان ، با جنایت کرده برپا بزم خون .
-
درد دارم و در کنارش غم
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:34
درد دارم وَ در کنارش غم ایخدا دردو غم چرا باهم؟ میبری از کنارم هردم گُل وَ بجا می گذاری از ماتم ؟ چاره ای نیست جز تحمّل درد چاره ای نیست غیرِ هضم اِلَم میپذیرم تمامِ فرمانت میپذیرم تمامِ غم را هم خواهشی دارم از حضور شما از جوانان نبر تو ، محبوبم. #احمد_یزدانی
-
در نیایش کرده مردم را پرستش هیچگاه
یکشنبه 16 اردیبهشت 1403 13:33
در نیایش کرده مردم را پرستش هیچگاه از فرومایه تقاضا یا که خواهش هیچگاه با خداوتد جهان یکرنگ و یکرو بوده ام با ریاکاری خدایم را ستایش هیچگاه .
-
دل داغون که داغون تر نمیشه
یکشنبه 12 فروردین 1403 12:13
دل داغون که داغون تر نمیشه گرونی ها که ارزونتر نمیشه دیگه از جون این مردم چی میخواین دل مردم از این خون تر نمیشه .
-
دوزاری تو کج است و من راست عزیز
یکشنبه 12 فروردین 1403 12:11
دوزاری تو کج است و من راست عزیز فرق من و تو هم از همینجاست عزیز مانند دو قطب مثبت و منفی پیل وقتی زده ما جرقّه زیباست عزیز . طنز
-
روزگار است و هزاران حقّه دارد زیر سر
یکشنبه 12 فروردین 1403 12:08
روزگار است و هزاران حقّه دارد زیر سر میکند افکار منفی عمر ما را بی ثمر راحتست هرکس که دوری میکند از دام او میکند با فکر مثبت لحظه ها را پر ثمر .
-
گفته از نفت و گاز و معدن ها
یکشنبه 12 فروردین 1403 12:06
گفته از نفت و گاز و معدن ها گفته از روی و مس طلا ، اینها غافل از اصل ثروت ماها ، نخبگانی که می روند حالا .
-
چون سیمیشکه قاطی آجیل شد این روزها
یکشنبه 12 فروردین 1403 12:02
. چون سیمیشکه قاطی آجیل شد این روزها مورچه هم با نت رقیب فیل شد این روزها خواب تغییرات عالم ظاهراً تعبیر شد هر کلنگی با خیانت بیل شد این روزها .
-
من آن زاغ ته باغم که با قارش خبر از فصل غمگین داد
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:16
من آن زاغ ته باغم که با قارش خبر از فصل غمگین داد آن موجی که با همدستی ساحل به دریا حبس سنگین داد و هنگامی که زنبق خفته در آغوش شبنم در سحرگاهان خبر از تیرباران گل عاشق بجرم عشق دیرین داد .
-
رفته تا گوشه ای از خلوت قبرستانی
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:14
رفته تا گوشه ای از خلوت گورستانی به پدر سرزده با حسرت بی پایانی جان و مال و همه ی هستی من بود ایشان رفت و عالم ببزرگی شده ام زندانی آرزو تا که دگرباره ببینم او را در فراقش شده ام چون شرر سوزانی خاک گورش شده است قبله گه من افسوس او خدائی که بظاهر شده بود انسانی.
-
آن خدائی که دهد عزّت کند منفور هم
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:13
آن خدائی که دهد عزّت کند منفور هم آنکه آزاد آفریدت میکند مجبور هم هرچه کِشتی میدهد از جنس خود حاصل به تو آنکه بخشد زندگانی میکند در گور هم .
-
تا تو را دارم خدا غمها برایم شادی است
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:12
تا تو را دارم خدا غمها برایم شادی است از شمیم یاد تو زندان مرا آزادی است ردّ پای آسمان دارم و عکس کهکشان خاطر متروک دل با مهر تو آبادی است شیطنت کردم اگر دلخوش به مهر و بخششت عشق آتشبازیم در سینه مادر زادی است من که در دل غم ندارم با حضور و یاد تو ذکر تو در خاطرم دینی و استعبادی است می نشیند تا غباری نادرستی در دلم...
-
وطنم ای درخت در طوفان
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:11
وطنم ای درخت در طوفان تک و تنها میانه ی میدان درد و رنجت مداوم و یکسر مردمت در شدائد و حرمان مهربانی ندیده مدّتها تارت از حمله پودت از بحران عاشقانت اسیر غربت ها آب جویت شرنگ بی پایان دختران دپرس و غم آلوده پسران بی غرور و سرگردان ثروتت ارث عدّه ای خودسر کسب دانش به ثبت نام ارزان هرچه باشی تو عاشقت هستم پهلوانی اسیر...
-
عزیزان عمر ما کوتاهه کوتاه
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:10
عزیزان عمر ما کوتاهه کوتاه سر راه همه یک چاه یک چاه بسوی آن شتابان می شتابیم سرانجام جهان یک آهه یک آه .
-
ای روزگار شود خانه ات خراب
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:09
ای روزگار شود خانه ات خراب زیبا به صورت و معنای تو حباب مانند طبل تهی پرصدا ولی بی مغز و مایه و همخانه با سراب چون ماری و همه را میگزی به نیش زهرت کشنده و عشقت پر از عذاب کار تو زادن و کشتن و دفن ما دلهای ما به تو سرگرم و بوده خواب فرجام لطف تو تا گور بردن است در لحظه های تو جاریست اضطراب بیدار میشویم و دگر نیست فرصتی...
-
اسیر دست نااهلان بجای دوست بودم من
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:08
اسیر دست نااهلان بجای دوست بودم من خداوندا بده چشمان فرق دوست با دشمن بلاف دوستی یارم شدند و من پذیرفتم ولی وقت عمل دیدم شنیدن نیست چون دیدن .
-
نمودم کاخ مهرت را درون سینه ام ویران
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:06
نمودم کاخ مهرت را درون سینه ام ویران تو را کشتم و چالت کرده ام در قعر گورستان رفیق بی وفا را بهتر از دشمن نمیدانم ولی افسوس دیر است و نمانده فرصت جبران.
-
کرده با شعر و سخن در بودن خود دلبری
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:05
کرده با شعر و سخن در بودن خود دلبری خوبی از هرکس که دیدم گفتمش تاج سری انتقادات فراوان دیدم و لطف زیاد عدّه ای بد گفته گفتند عدّه ای افسونگری من نوشتم تا بماند بعد مرگم در جهان این جهان باقی و منهم رهگذر در معبری دیده ام از زیر و روهای جهان بی وفا بدبیاری بوده گاهی قسمتم نیک اختری بی وفائی باوفائی جنب هم نزدیک هم...
-
چه زمان بدی شده حالا
پنجشنبه 9 فروردین 1403 14:03
چه زمان بدی شده حالا چون شناسنامه ات شده مالت ذرّه ای اشتباه کنی گردد مثل باری به شانه اموالت واقعاً غیر مهربانی نیست مرهم لحظه های بدحالت عشق اگر رفته باشد از دستت رفته برباد کلّ آمالت نگرانم برای تو ای دوست نگران صفا و جنجالت با همه پستی و بلندی ها عاشق هستم به قیل و بر قالت دوست دارم تو را و میخواهم تو جلو بوده من...
-
با خاطره های تو خیالم درگیر
چهارشنبه 1 فروردین 1403 10:18
-
قاصد آمد و خبر داد که گل روییده است
چهارشنبه 1 فروردین 1403 10:15
قاصد آمد و خبر داد که گل روئیده است هرکسی بوده از عشّاق از آن بوئیده است به ته قصّه رسیده است زمستان از نو حاصل سختی و سرمای خودش را چیده است با بهاران که رسد مژده ی رویش از نو چشم هر گوشه ی از خاک گلی را دیده است برف و سرما و گل و رویش آن میزان است خوش بآن جان که بد و خوب از آن سنجیده است عالم و هرچه در آن است چو...