وشتین

وشتین

محل انتشار قسمتی از اشعار احمد یزدانی
وشتین

وشتین

محل انتشار قسمتی از اشعار احمد یزدانی

من معلم بوده ام یک روزگار

من معلّم بوده ام یک روزگار

زیر مسئولیّت سنگین کار

درد وجدان در تمام لحظه ها

همسرم هم مثل من آموزگار

او تمام کوشش اش آمادگی

من نبودم مثل ایشان پای کار

فکر من میگفت ، فرزندان ما

بی سلاح عشق هریک  یک شکار

از مهارتهای خوب زندگی

گفتگو کردن ، تخیّل ، کردگار

صبر و خلّاقیّت و عفو و گذشت

زندگی کردن ، طبیعت،کارو بار

عذرخواهی ، دوستی با جانور

لذّت از برگ درختان و بهار

دیدن پیچیده گیهای زمین

پرکشیدن تا فراسوی حصار

شاد بودن ، لذّت از آوای خوش

بوی گلها ، گوش دادن باوقار

اعتمادو عاشقی ، گاهی سکوت

راستگوئی، راست بودن وقت کار

از محبّت از مدارا ، حِلم و دین

بهره باید برد فارغ از شعار

ترس کردم از خطر در راه خود

ترک کردم تا نباشم زیر بار

در پیِ کار دگر رفتم ،خوشم

نیست اکنون بار آنان روی بار.

حضرت عشق تاج سر روزگار

حضرت عشق، تاج سر روزگار

جوهر هستی نظر کردگار

خانه ی امن همه ی عالمی

آمده ام تا که شوم ماندگار

ایمنی لانه مرغان توئی

حفظ کنی از غضب روزگار

ابر ببارد اگر از قلب خود

از تو ببارد گوهر شاهوار

بانگ خروسِ دمِ وقتِ سحر

حسّ تو را عشق ، دهد انتشار

خط شکنان وقتِ دفاع از وطن

با تو زدند تن به دلِ کارزار

کشتی طوفان زده ی از بلا

از تو به ساحل برسد کامکار

عشق ، توئی قبله ی من سجده گاه

عشق ،توئی قدرت و شورو وقار

رهروی راه تو وَ دارم امید

تاکه سرآید همه ی انتظار

حضرت مهدی بدهد رُخ نشان

خون شهیدان بنشیند به بار

جنگلِ دنیا بِشَوَد فاضله

نورِ تنابنده شود شام تار

زحمت ملّت ثمرش را دهد

دورِ سیاهی بکشد حق حصار

گرگ به مهمانی میشان رود

برّه نترسد دگر از هر شرار

بر سرِ چشمه رود آهو ،  وَ ببر

کرده به او مهرو محبّت نثار

هرچه که گفتم همه با دست توست

رویش گل ،سبزیِ در مرغزار

باز پناهم بده ای سرورم

خنده بکن ، برمنِ عاشق ببار

تا به وجود تو و از دولتت

جاری رود تو شوم قطره وار

بر همگان عرضه کنم مهر خود

با مددی از تو شوم رستگار.

احمد یزدانیم

احمد یزدانیم،  یکقطره از یک جویبار
رو بدریا می روم هستم به آنسو رهسپار
طی شد عمرم در کشاکشهای دوران، خوب و بد
شک ندارم زندگی بی عشق یعنی مرگ زار.