-
فرزند قلل و کوه و کوهستانم
شنبه 1 مهر 1402 09:07
فرزند قلل و کوه و کوهستانم مفتون جمال و جلوه ی گیلانم شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن در معرکه ی باد خوش و رقصانم دائم و مرتّباً در آمد شدنم چون مارکوپولو به گردش دورانم من چشمه ام و مقصد من دریاهاست آرام بسوی مقصدم میرانم از صخره و قلّه های کوهستانی سرسخت شدم ،مقاومت در جانم گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست از دیدنِ...
-
سالها من ره میخانه به پنهان رفتم
شنبه 1 مهر 1402 09:02
سالها من ره میخانه به پنهان رفتم رو به آزادی خود از دل زندان رفتم بوده ای در سفر دور و درازم با من در ره عشق تو من با دل و با جان رفتم یک نگه بر من شوریده بیفکن ای عشق با خیال تو به بیغوله ی رندان رفتم هرکجا رفته ام و پرت شدم باکی نیست که چرا خسته و ناپخته ، پریشان رفتم
-
چون تو بسیار آمدند و بد بمردم کرده اند
شنبه 1 مهر 1402 08:58
چون تو بسیار آمدند و بد بمردم کرده اند با خیانت خورده اند حقّ همه از مرد و زن شاعر یک لا قبا را تو نترسان از خودت شاعران در آستین دارند هزاران فوت و فن فرق من با تو زیاد است از زمین تا آسمان تو رئیس و من مخالف با تو از عهد کهن ادّعاهای تو چون لاف و گزاف بیخود است ساز خودخواهی خود را روی سِن تنها بزن چون تو بسیار آمده...
-
رنجیده ترین ابر غم انگیز خزانم
شنبه 1 مهر 1402 08:43
رنجیده ترین ابر غم انگیز خزانم میبارم و از کف شده است تاب و توانم از فکر و خیال تو و درد تو بسوزم روزم چو شب و شب شده زندان جهانم من با تو عجینم تو نباشی به تن خود پیراهن شادی و خوشی را بدرانم سخت است که عشقم بزند ضجّه ز دردش، من دیده و نالیده و حلّش نتوانم محبوب من عالم شده از درد تو تاریک از مرگ خودم راضی و در شور و...
-
تارانده تمام مردم سالم را
شنبه 1 مهر 1402 08:40
تارانده تمام مردم سالم را آورده نژاد کودن و ظالم را بستند دو دست غیر خود را با ظلم در بند کشیده مردم خادم را دنیا شده روبرویشان ناراحت بردند به زیر پایشان مسلم را کردند هرآنچه را که میشد درگیر تحقیر نموده مردم عالِم را وقتی که شد هر مَفرّ آنها مسدود شل کرده سپس یکی یکی آیتم را .
-
خنده دارد کار دنیا خنده دارد حال ما
شنبه 1 مهر 1402 08:35
خنده دارد حال دنیا خنده دارد کار ما از گروهی مدّعی گشته قُرق بازار ما رفته اند الماس ها در حبس سنگین مانده اند، عدّه ای خرمهره در صف از بر دیدار ما میزند تردید آتش بر یقین مردمان باشد افسوس و خجالت حاصل کردار ما گفته شد صبر است درمان از برای مشکلات صبرمان پایان گرفت و سوخت برگ و بارمان بازهم در ناامیدی دارم امیدی دگر...
-
طفل دانا را کجا پرورده نادان مادری
شنبه 1 مهر 1402 08:33
طفل دانا را کجا پرورده نادان مادری خیر و خوبی باشد از هر مادر نادان بری مرد و زن چون خانواده گشته با خوبی و مهر می دهد خالق به آنها کودکان بهتری.
-
هر روز می آید نوید از روز آسانی
شنبه 1 مهر 1402 08:30
هر روز می آید نوید از روز آسانی هرگز نیامد راحتی ، الّا پریشانی وقتی نباشد حقّ پرسش ، آخر قصّه مستاجر است موجر و صاحبخانه زندانی .
-
من خاک پای مردم خوب وطن هستم
شنبه 1 مهر 1402 08:25
من خاک پای مردم خوب وطن هستم با عشق آنها از منیّت های خود رستم وقتی که می بینم گرفتاری و ناداری ، ساکت بمانم شک ندارم آدمی پستم .
-
داده جوانان جان وطن گردد گلستان
شنبه 1 مهر 1402 08:22
داده جوانان جان وطن گردد گلستان جان رفت و دنیا شد پس از آنان چو زندان اصحاب غارت در کنار باند قدرت سود فراوان برده از حکّام نادان .
-
نیستم اهل جناح و حزب و باند و دسته ای
جمعه 30 تیر 1402 22:58
نیستم اهل جناح و حزب و باند و دسته ای خوش ندارم تا که باشم عنصر وابسته ای مستقلّ مستقلّمم ، با نگاهِ خاص خود منبعث از دیدگاه شخص از بد رسته ای نیست مفهومِ سخن اینکه تحزّب خوب نیست آرزو دارم به کشور پا بگیرد هسته ای کار حزبی را دهد تعلیم با دیدی درست نه فراماسیونری با سازو کارِ بسته ای جوشش احزاب ملّی آرزوی هرکسی است...
-
حرف و سخن
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:25
کرده با شعر و سخن در بودن خود دلبری خوبی از هرکس که دیدم گفتمش تاج سری انتقادات فراوان دیدم و لطف زیاد عدّه ای بد گفته گفتند عدّه ای افسونگری من نوشتم تا بماند بعد مرگم در جهان این جهان باقی و منهم رهگذر در معبری دیده ام از زیر و روهای جهان بی وفا بدبیاری بوده گاهی قسمتم نیک اختری بی وفائی باوفائی جنب هم نزدیک هم...
-
خرافه
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:24
همه دیدیم مردم ما خرافه به ویروسی نکرد حتّی افاقه سخن را از خردمندان بگیریم ز رمّالان خرد حرفی گزافه .
-
درد فراق
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:23
دیگر شده وقت رفتن من از درد فراق گفتن من یک تجربه بود تلخ و شیرین گفتن ز تو ناشنفتن من سخت است برای من جدائی اسرار درون نهفتن من امّا چه کنم که رسم دنیاست بیدار شدن و خفتن من .
-
صدای پا
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:22
صدای پای خیال تو در شبانه ی من جنون گفتن از عشق تو بهانه ی من تمام من شده از تو ، تو زندگانی من تو هستی و سخن از تو همه ترانه ی من
-
قلب زار
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:21
هرکه را در خلوتم آوردم و دنیای خود قلب زارم را شکست و برد زیر پای خود آرزو دارم که باشد سرزمینی تا در آن خوش کنم دل را بفریاد دل رسوای خود.
-
خاک ره
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:19
-
رها شده ایم
سهشنبه 2 خرداد 1402 16:11
سرِ از جسم خود جدا شده ایم به امان خدا رها شده ایم هرچه پرسیده ما جوابی نیست مات و مبهوت و بینوا شده ایم نه صدائی نه حرکتی حرفی لال و ساکت و بیصدا شده ایم در نمیگیرد از کسی بحثی خوان یغمای قصّه ها شده ایم آلت دست دشمنان بشر بوده ارباب چون گدا شده ایم بس که کفران نموده نعمت را مورد خشم اولیا شده ایم در سخن آخر وفا...
-
یاد تو
جمعه 16 دی 1401 21:17
خانه ی ویران دل با یاد تو آبادی است باحضور تو غم دنیا برایم شادی است میروم در خلوتِ یادِ تو آتش میشوم عشقِ آتشبازی و معشوقه مادرزادی است ردّ پایت تا همیشه در دلِ من باقیست امر و نهی تو برایم نوعی از آزادی است شیطنت میبارد از چشم خیال انگیز تو هرنگاهت در نگاهم خاطره از یادی است مینشیند تا غباری از کدورت در دلم عشق...
-
پدرکشتگی
جمعه 16 دی 1401 21:09
لکّه ی ننگ همه آدمیانی تو ترامپ تخم شیطانی و نکبت به جهانی تو ترامپ حربه ای رو شده از عالم استکباری انتقام حقّ تو چون شرّ نهانی تو ترامپ بخیالت که زدی رفتی و آرام هستی داغ پیشانی مردان و زنانی تو ترامپ میرسد قاصد مرگت به همین زودی ها عنصری جنگ طلب دزد و روانی تو ترامپ کشته ای تو پدر ما و از آن خواهی سوخت رذل و بدکاره...
-
فرزند زمان
جمعه 16 دی 1401 21:06
یک نفر هستم من از ایرانیان دلخور از بیعرضگی از حاکمان عاشق رهبر و دین و میهنم سدّ محکم روبروی دشمنان منتقد هستم بفریادی رسا از برای اقتصاد لنگمان بحث من بحث تعالی ، توسعه حرف حقّی از خردمندانمان بر اساس امر مولا می کنم ، زندگی مانند فرزند زمان جرم آتش سوزی و غارت و قتل دشمنی از فتنه گرهای جهان باید از سوی سپاه مقتدر...
-
عاشق که باشی
جمعه 16 دی 1401 21:03
من رفته در تنهائی خود رو به تاریکی افتاده ام از ارتفاع پست و باریکی با عشق تو برگشتم از نو در مسیر خود عاشق که باشی دور می آید به نزدیکی .
-
بت افسونگر
جمعه 16 دی 1401 21:00
شهر زیبائی و چشم تو چراغ معبر برده ای دل به نگاهی ز جهانی دلبر شده دنیای من از روز تولّد تا حال دل سپردن و گسستن ز بتی افسونگر
-
تغییر
جمعه 16 دی 1401 20:57
ره می سپارد در مسیر تازه ای دنیا آغاز شد بحث جدید و تازه ای از ما تغییر باشد اوّلین گام مسیر رشد ، هرگز نخواهد بود چون دیروزمان فردا
-
حال روزگار
شنبه 28 آبان 1401 12:03
-
تاراج
شنبه 28 آبان 1401 12:01
-
به هرکجا بروی آسمان همین رنگ است
شنبه 28 آبان 1401 11:59
-
عشق
شنبه 28 آبان 1401 11:55
-
امیر بانو کریمی ( امیری فیروزکوهی )
دوشنبه 23 آبان 1401 16:01
امیر شعر ، بانوئی خردمند میان جمع استادان برومند نژادی پاک ، محکم ، با صلابت ادیب و عالم ، استادی توانمند پدر صاحب نظر ، شاعر و کامل وَ از همسر مصفّا و شکوهمند نسازد لفظ استادی بزرگش بود کم خدمتش القاب و پسوند خدایا حفظ فرما از حسودان دهم خالق تو را بر عشق سوگند ، نگهداری کن از جان عزیزش بتابد تا همیشه آبرومند .
-
راز مرگ جهان
دوشنبه 23 آبان 1401 01:28
عالم ذهن و قدرت انسان بینظیر است در تمام جهان میشود جسم آدمی نابود این زمین مدفن بدنهامان ماندنی روح و فکر و گفتار است عشق هم قسمتی مهم از آن راز مرگ جهان تز منفیست مرگ عالم شود از آن آسان هرزمان شد انرژی عالم چون سیاهچاله های بی پایان کهکشان را کشیده در گویش یک شهاب است و این جهان ویران.