شخص خودم کنار من نشسته
دوباره از شعرای تازه گفته
گفته ببین خوشی داره میباره
خوب میدونه که گفته حرف مفته
گفته عجب حال و هوای خوبی
چه روزگار با صفای خوبی
ولی میدونه گفته هاش دروغه
به مرگ نمیشه گفت بلای خوبی
مجبوره شوخی کنه و بخنده
صبر کنه تا نمک قشنگ بگنده
مست کنه با خودش بگه خدایا
کی میشه برگرده دوباره خنده؟
میشناسمش دارم بهش ارادت
شد الکی خوشی براش یه عادت
همینکه گاهی میبینم می خنده
خوشحالم و میخوام براش سعادت .