متفاوت ؛ خاصم ،#شاعری_ایرانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعم روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هائی جانکاه ، ضجّه ای پنهانی
انتقادی هرجا ، خوانده ای در شعرم
درد و درمان باهم ، هر دو را می خوانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی
من #احمد_یزدانی هستم
ادامه...
من آن زاغ ته باغم که با قارش خبر از فصل غمگین داد آن موجی که با همدستی ساحل به دریا حبس سنگین داد و هنگامی که زنبق خفته در آغوش شبنم در سحرگاهان خبر از تیرباران گل عاشق بجرم عشق دیرین داد .