با تو ای شعر زندگی کردم
بوده پیچیده سادگی کردم
تا تو بودی خیال من راحت
کرده طغیان و بندگی کردم
هر زنده بدون عشق یک زندانیست
در غیبت عشق زندگی پوشالیست
ای خالق عالم ای خداوند ای عشق
درمان غم از یاد شما خوشحالیست .
در غیبت تو اسیر و زارم ای عشق
با یاد تو شادی بهارم ای عشق
چشمان من است و راه تو ، می آئی؟
جز تو غم دیگری ندارم ای عشق .
با یاد تو سبزی بهارم ای عشق
در بود تو شور مرغزارم ای عشق
شادی و نشاط زندگانی هستی
جز دوری تو غمی ندارم ای عشق.
من از تو عشق طلب میکنم تو نفرت، وای
تبار نورم و هستی تو از شقاوت ، وای
طلب ز خار ، گل هرکس کند نمی یابد
حسین ع روشنی است و یزید ظلمت ، وای
.
کم کم از نامردمی ها دست ها رو میشود
تسویه از کار دزدان بی هیاهو میشود
گفته اند مردم اگر چیزی کنون شد چیزها
با عدالت باغ میهن سبز و خوشبو میشود
https://t.me/ahmadyazdany
ای عشق عزیز جایت اینجا خالیست
دیدار تو ظاهراً خیالی واهیست
پا بر سر چشم من بنه دنیایم
در غیبت تو زخم فراقت کاریست
دلداده ی مردمم و از آن شادم
چون دهکده های کشورم آبادم
جز مهر و محبّت خلایق عشقی ،
ارزانی من نکرده است استادم .
دلی مانندت از آهن ندارم
برای آتشت خرمن ندارم
پر از دلتنگیم، افسوس افسوس
شراب کهنه ، مردافکن ندارم .