ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
قاصد آمد و خبر داد که گل روئیده است
هرکسی بوده از عشّاق از آن بوئیده است
به ته قصّه رسیده است زمستان از نو
حاصل سختی و سرمای خودش را چیده است
با بهاران که رسد مژده ی رویش از نو
چشم هر گوشه ی از خاک گلی را دیده است
برف و سرما و گل و رویش آن میزان است
خوش بآن جان که بد و خوب از آن سنجیده است
عالم و هرچه در آن است چو آهنگ خوش است
آفرین آنکه به هر نغمه ی آن رقصیده است .
آمد به دنیا در فضای سرد و ناپاکی
آلوده شد روح و روانش در هوسناکی
مانند گل در مزبله بالید و زیبا شد
در دام او افتاد یاسی مظهر پاکی
با صید خود برپا نمود او کاخ آمالش
شد سرنگون در قعر خودخواهی به بیباکی
چون پرتوقّع بود و از خودراضی و مغرور
افتاد از عرشش درون برزخی خاکی
باد جدائی ها به طوفانی بدل گشته
در عاقبت درگیر با وضع اسفناکی
او مُرد و در گور سیاه خود فرو رفته
شد سرنوشتش تلخ با پایان غمناکی .