قاصد آمد و خبر داد که گل روئیده است
هرکسی بوده از عشّاق از آن بوئیده است
به ته قصّه رسیده است زمستان از نو
حاصل سختی و سرمای خودش را چیده است
با بهاران که رسد مژده ی رویش از نو
چشم هر گوشه ی از خاک گلی را دیده است
برف و سرما و گل و رویش آن میزان است
خوش بآن جان که بد و خوب از آن سنجیده است
عالم و هرچه در آن است چو آهنگ خوش است
آفرین آنکه به هر نغمه ی آن رقصیده است .